اگر عاشق نيستی پس كه هستي؟؟ لااقل عاشق خودت باش...
خيلی زيبا بود. زيباييش در همان لحظه اول تمام وجودم را تسخير كرد.آن قدر زيبا بود كه دلم نمی خواست حتی لحظه ای چشم از چشم هايش بردارم.چشم هايش آيينه زندگی بود.سرشار از صداقت و يكرنگي.
احساس می كردم كه او لياقت به دست آوردن همه چيز را دارد. احساس می كردم تمام دنيا و كائنات فقط به خاطر او در گردش و تكاپو هستند.
روح بزرگ و خدايی اش آنقدر زيبا و خواستنی بود كه نه تنها من بلكه همه اطرافيان را به سوی خويش جذب می كرد.فقط كافی بود لبخند بزند.
اگر به خودش ايمان پيدا می كرد می توانست حتی كوه ها را هم جابه جا كند.در مقابل ايمان و اراده او هر كاری شدنی بود.همه جنبه های او برايم دوست داشتنی بود.آنقدر در كنار او بودن برايم لذت بخش بود كه تمام غصه هايم را فراموش می كردم.در مقابل روح ملكوتی او حتی غم ها و غصه های بزرگ هم می توانست مثل يك امتحان ساده زندگی باشد.اصلا ارزش او بيش از آن بود كه لحظه هايش را با ناراحتی های عادی روزمره ام غم انگيز كنم.
آغوش گرم و مهربان او می توانست پناه همه اطرافيانش باشد.روح يگانه و خلاق و بی انتهای او در قالب جسمی دوست داشتنی در اين دنيا نمايان شده بود.
و اين فرشته زمينی تمام وجودم را از عشق لبريز كرد و از آن زمان به بعد هر زمان كه او را می بينم بر لبانم ‹‹ فتبارك الله احسن الخالقين›› جاری می شود. به نظر من او ارزشمندترين كسی است كه هر روز در آيينه نصب شده به ديوار اتاقم می بينم.
آخر من عاشق كسی هستم كه هر موقع در آيينه نگاه می كنـــــم با چشم هايش به من سلام می كند.
دوستت دارم ای فرشته زميني